راه آرمان کرمان | پایگاه خبری استان کرمان 30 آذر 1401 ساعت 7:30 https://www.armanekerman.ir/news/131390/حصل-چله-نشینی-دختران-کرمانی-دست-بافته-های-ظریفی-معشوق-کشکلو-غذای-شب-کوهپایه-نشینان-کرمان -------------------------------------------------- مصاف سنگ و آهن در جوغن های کرمانی، نویدگه شب چله؛ عنوان : ما حصل چله نشینی دختران کرمانی، دست بافته های ظریفی برای معشوق/ کشکلو غذای شب چله کوهپایه نشینان کرمان -------------------------------------------------- شب چله کرمانی ها متفاوت از هر جای دیگری برگزار می شد اما روستای من از همه جا با صفا تر رخ نشان می داد، چله مال خودمان بود و نامش به یلدا و با سبک غربی و شرقی ممزوج نشده بود، طعامش، میوه هایش و حتی مردمانش رنگ و بوی دیگری داشتند، که باید به یاد آن روزگاران قلم ها فرسایید تا شاید به عشق گذشته و رسم دیرینه مان برگردیم. متن : به گزارش "راه آرمان " شاید هر ساله در آستانه یلدا که هندوانه ها و انواع اجیل ها را که می بینیم، برای مان سوال شده باشد که آیا در گذشته هم همین قدر با همین میوه ها شب چله را برگزار می کردند! یا نه، سوالی که گذشتگان و قدیمی های ما بهتر به آن پاسخ می دهند.  وقتی درست به ماجرا نگاه می کنیم، درمی یابیم که این رسم هم دست خوش واردات غربی و شرقی به کشور ما شده است. همین شب چله و ایام آن سبب شد تا لختی با  مادر بزرگم به سخن بنشینم ، قوری چای را با استکان های کمر باریک و نعلبکی های طرح ناصرالدین شاهی مادر بزرگ را در سینی برنجی گذاشتم و به جمع مادر دختری، مادربزرگ و مادرم وارد شدم. سخن مادر و دختر گل انداخته بود گویی سال ها خاطره را با هم مرور می کردند، کنارشان نشستم چای ریختم و مادربزرگم را به نوشیدن چای دعوت کردم، مادر بزرگم که با دوران رضا پالان کودکی را گذرانده و در دوران محمد رضا پهلوی، فرزند دار شده بود و با انقلاب اسلامی شاهد ازدواج و رفاه نوه هایش و سختی هایی که خودش دیده بود، بود؛ منبع تاریخ نگاریم محسوب می شد. چله رسم کهنی که به یلدا تغییرنام داده است ننه زهرایم شاید اندکی پیر بود اما رسوم دوران جوانی اش را به خوبی به یاد داشت، از او خواستم دوران چله و مراسماتش را برایم توضیح دهد؛ نگاهی به من انداخت در حالی که قندی بر گوشه لب های چروکیده اش گذاشته بود و لب بر لب فنجان می داد ، چای را به گلو رساند و آهی کشید و گفت؛ ننه روزگار ما اینگونه فراوانی نعمت نبود که هرچه می خواهی و اراده کنی بخری. زهرا خانم لبخندی زد و گفت: آن زمان ها نه پول بود نه تنوع محصول اما تا دلت بخواهد شادی و دور همی بود، خانه ها با صفا بود، کینه و حرص، چشم و هم چشمی وجود نداشت خانه ها بزرگ بود و برخی حتی یک طایفه را در دل خود جای می داد اما اتاقی که ما در اندرونی داشتیم تنها یک قالی سه در چهار می خورد. ننه ادامه داد: آن زمان مادرم و همه طایفه اش  قالی باف بودند و به ما بافنده ارباب می گفتند و اصلا کار کشاورزی و دامداری نداشتیم که هرکه این ها را داشت، به او فودال می گفتند یعنی سرمایه دار. ننه زهرا جرعه دیگری از چای را سر کشید و گفت: ان زمان ها ما در ابتدای فصل خرمن که سه ماهه شهریور و مهر و آبان بود عصرها در ساعات بیکاری به کمک جمع کنندگان خرمن می رفتیم و در انتهای روز با دسته ای از خرمن  که محصول گندم و جو بود به خانه بر می گشتیم زیرا پولی برای خرید نداشتیم این مسیر سخت اما ارزان بود. وی چینی به ابرو انداخت و گفت: ما حصل کمک کردن ما در خرمن جو یا گندم خوشه ای بود، که انها را در صفه( انباری بیرون از خانه که دیوار نداشت)می گذاشتیم و برای روز چله ذخیره می کردیم ان زمان نمی شد زیاد ذخیره سازی کرد، در تابستان هم به کشاورزان کمک می کردیم تا هلو و زردالو و انواع میوه هایی که داشتند را بچینند و در پایان روز با سبدی از همان میوه به خانه می امدیم مقداری از میوه را در فصل می خوریم و اندکی را هم مثل برگه و هسته ان ذخیره می کردیم. جرینگ، جرینگ النگوهایی که نوید رسیدن چله را می داد ننه زهرا مکثی کرد و ادامه داد: یک هفته مانده به شب چله بساط دور هم نشینی مهیا می شد، ابتدا از مهمات شام شروع می شد، شام چله کشکلو بود به زبان محلی پس از جو پوست کردن شروع می شد، دختران به ردیف در آفتاب داغ اما سرد پاییزی می نشستند و جوغن ها (هاونگ) را به ترتیب در اختیار می گرفتند و جوهای خوشه ایی دسته دسته در جوغن ها کنار هم می نشستند و با جرینگ جرینگ النگوهای بدلی که خاصتا برنجی بودند کوبیده شده و از پوست جدا می شدند. ننه گفت: مادران جوهای کوبیده شده را در الک ها ریخته و به بالا پرتاب می کردند و به اصطلاح خودشان به باد می دادند و با فوت عمق و  زیاد مادران جو از پوست جدا می شد، دانه های جو در الک می ماند و پوست ها به همراه نفس گرم مادران به باد سپرده می شدند. مادربزرگ دل جوانم افزود: سبد های بزرگ برای شستن جوها مهیا شده بود و جوهای پوست شده به دورن سبد هدایت و برای شستن بر کول دختران سوار می شدند و به سمت رودها و جوی ها روانه می شدند. ننه زهرا ادامه داد: صدای رود از دور چنان شیرین و دلنواز بود که گوش هر کسی را می نواخت و سبد ها در ردوخانه رها می شد اما مراقب بودند که تنها آب از روی دانه های جو  رد شود تا پوستی بر جو ها نماند  و سبدها از اب بیرون کشیده می شدند و بر کول دختران سوار و به سمت خانه روانه می شدند و در خانه جوغن ها اماده بودند تا دوباره با اهنگ النگو های دختران جو را بلغور و نمی کوب کنند.   مصاف سنگ و اهن در جوغن هایی که جو را نیم کوب می کرد ننه زهرا به من و مادر نگاهی کرد و با خنده گفت؛ یادت است که چطور دسته جوغن را بر انگشتت کوبیدی؟؟؟ مادرم لبخندی مسرت بخش زد و گفت؛ بله و شما با روغن گاو دستم را چرب کردی و بستی و گفتی؛ بکوب دخترم، بزرگ شدی یادت می رود.  مادر بزرگم خندید و گفت: تنها راه درمانش همین بود تو یادت رفته بود من دوباره یادت انداختم، جوهای نیم کوب شده برای روز یلدا اماده شده و به کنار گذاشته می شدند و روز چله از صبح زود بلغورها در دیگ ریخته شده و با روغن محلی، پیاز و اندکی هم سیر کاملا جوشیده و بعد درب دیگ بسته و زیرا آتش گذاشته می شدند  به اصلاح آنها را به خُل می کردند تا برای شب اماده شوند زیرا دمای زیادی لازم نبود فقط گرمای کم و زمان زیاد برای پخت و جا افتادن نیاز داشت. مادر بزرگ تاکید کرد: شب چله که می شد شام ما همین "کشکلو" بود که یک کاسه بزرگ برای هر نفر ریخته می شد و با یک تیکه گوشت قورمه شده و نان بربری خیس خورده سفره شام مهیا می شد که معمولا بر سر سفره کمتر از 20 نفر نبود. کشبرگ تنها ترشی همراه  غذای کشکلو در سفره  چله ننه خنده ای کرد و گفت: دیگر چیزی که باید برای چله آماده می شد" کشبرگ" بود که زیاد نمی شد انرا نگه داشت و به اصطلاح ترشی محلی مان بود که بیشتر مواد آن برگ شلغم ، پیاز و سیر و ادویه های محلی چون زنیان،سیاه دانه و کنجد بود و زمان رسیدن آن تنها یک هفته بود اما برای دو هفته زمان داشت تا خورده شود ، چون بعد از آن ترشی زیادی به خود می گرفت و خراب می شد. ننه زهرا با بیان اینکه ما سحری هم می خوردیم گفت: اولین صبحانه زمستانه ما کول بود؛ ان زمان مثل الان نبود که شیر و ماست و اینجور چیزها همیشه در دسترس باشد در  اغاز زمستان ما اخرین شیر را از دامداران می گرفتیم زیرا بعد از ان عملا گاوها از شیر می رفتند و حتی غذای زیادی برای خوردن نداشتند، دام ها شیرشان خیلی کم بود و فقط برخی از افراد که گاو داشتند می توانستند استفاده ببرند برای همین ما در این شب اخرین غذایی که با شیر بود را و به ان کول می گفتند، درست می کردیم و می خوردیم و با آن چله را تمام می کردیم البته رسم بود برخی روز اول زمستان را هم روزه می گرفتند. چله ای که به خوردن " کوول" در  سحری ختم می شد ننه ادامه داد: "کوول " ترکیبی از شیر ارد و کمی اجیل بود که برای هرکسی بر اساس درامدش متفاوت بود که ما دانه پسته یا بادام را می ریختم و در سحر چله می خوردیم و با ان زمستان را شروع می کردیم . ننه به موادی که دور هم در کاسه می چیدند هم اشاره کرد و گفت: خوراکی های ما همه محلی بود، سنجد انار کشمش، پشمک ،برنجک گندمگ نخودک(نخود برشته و عدس برشته) برگه هلو. و زردالو بود الو خشک و البالو خشک هم داشتیم که همه را در یک سینی و وسط کرسی می گذاشتیم. ننه زهرا اخرین موضوع چله را عاشقی دختران نام برد و گفت: در شب چله که مثل امروز تلوزیزیون و گوشی و نور زیاد نبود که هر کس سرش به خودش باشد ان موقع همه دور هم جمع می شدند و مردان در یک اتاق و زنان هم در اتاقی دیگر که  دختران جوان مرسوم بود تا بافتنی ببافند و معمولا دختران در طول یک شب شال و کلاه دامن و جلیقه می بافتند، مادران برای فرزندان زنان برای همسران و دختران جوان که اماده ازدواج بودند، برای معشوقشان چیزی می بافتند و روز اول زمستان به مردشان هدیه می دادند. مادر بزرگ گفت یادم است که مادرت در یک شب چله تا صبح برای خودش یک دامن چین دار بافتنی بافت و بسیار هم دوستش داشت،که البته بعد ها به تو هدیه داده بود و می پوشیدی که البته من هم خیلی دوست داشتم این دامن کاموایی خوشرنگ را که هنوز هم در صندوقچه مادرم است. ننه زهرا که خسته شده بود، گفت: از گذشته هر چه بگوییم من جوان نمی شوم اما چله ما و یلدای پیش روی شما مبارک، پس برای چله ایرانی مهیا شوید و این شب را زنده نگاه دارید. انتهای پیام / طهماسبی