مردم کرمان باز هم آمدند و خیابانهای کرمان شاهد حضور پرشور دوباره این مردم بود درحالیکه هنوز برخی از مجروحان حادثه تروریستی کرمان دردشان التیام نیافته بود.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «راه آرمان » ؛ بهمن که ار راه میرسد، بوی انقلاب و سال ۵۷ باز میآید، یاد و خاطره امامشهدا باز در ذهن من تازه میشود، اما اوج این شادابی و سرزندگی در ۲۲ بهمن تجلی دیگری پیدا میکند، امسال هم علیرغم سردی هوا لباس میپوشم و با شور و شوق تازهای چند ساعت زودتر از شروع مراسم خود را به محل شروع آن میرسانم.
در راه عجب صحنههای بینظیری دیده میشود مثلا پیرزنی به همراه یک دختر ۵ یا ۶ ساله دست یکدیگر را گرفته بودند و باز به صحنهآمده بودند.
به محل شروع راهپیمایی رسیدم و اما انگار برخی سحرخیزتر از من بودند و زودتر خود را به این مراسم رسانده بودند، به راستی که این شور و هیجان چهل و چند ساله از چه چیزی نشأت میگیرد.
مردمی که با وجود همه تحریمها، ترورها و مشکلات اقتصادی هنوز پای کار انقلاباند، آن طرفتر آتشنشانهایی را دیدم که با لباس شریف خدمت به مراسم آمده بودند، وقتی از آنان دلیل حضورشان را سئوال کردم، درحالی ه لبخند میزندند، گفتند این راهپیمایی نیز برای ما نوعی عملیات است، عملیاتی از جنس مقاومت، ایستادگی تا بگوییم ما از انقلاب حمایت میکنیم و تا پای جان برای ایران عریز خواهیم ماند.
آن طرفتر دخترکی جوان درحال نقاشی پرچم شریف جمهوری اسلامی بر روی صورت کودکان بود، و چه زیبا این کودکان در انتظار بودند، وقتی از این دخترک دلیل این کار را سئوال کردم، وی درحالیکه بر روی صورت دخترکی با موی بور نقاشی میکرد، ابراز کرد: امروز با وضو از منزل خارج شدم چرا معتقد هستم، نگارش این پرچم حرمت دارد و باید با وضو انجام شود و خدا میداند که چه خونهایی پای این پرچم ریخته نشده است.
درهمین حال بودم که ناگهان از پشت بلندگو اعلام کردند؛ تا لحظاتی دیگر راهپیمایی شروع میشود، و من نیز ناخودآگاه به همراه جمعیت به جلو رفتم و در صف اول ایستادم و با صلابت زینبگونه شروع به شعاردادن کردم و راهپیمایی شروع شد.
با جمعیت به پیش رفتم، در راه پرچم آمریکا و اسرائیل بر زمین نقش بسته بود، هر که به این پرچم میرسید، گامهای خود را محکمتر میکرد و جور دیگری بر این پرچم پا میکوبید.
در راه مادرانی را میدیدم که همراه با جهاد فرزندآوری خود به این راهپیمایی آمده بودند، این را از آن مادری که همراه با ۴ فرزند خود و کالسکه به میدان آمده بود فهمیدم، و فرزندان او چونان شیر بیشه و پرقدرت آمده بودند تا بگویند ما هستیم و سربازان آینده این نظام خواهیم بود، بهراستی که این مادر چگونه توانسته این چنین فرزندانی پرامید و قدرتمند آماده کند و تحویل نظام دهد.
صحنه جالبی توجهام را جلب کرد، پدربزرگ که همراه با کالسکه آمده بود، چه قاب زیبایی بود دو نسل در یک قاب، در مسیر موکبها و ایستگاههای صلواتی بنا شده بود، که خود داوطلبانه به میدان آمده بودند، بدون اینکه به آنان دستور دهند و مجبور باشند.
خانمی با چادر مشکی یک قاب عکس در دست عجب خودنمایی میکرد، وقتی نزدیک او شدم، و نام شهید را خواندم، چقدر نام شهید محمدطاها قدیری برایم آشنا بود، خاطرم افتاد که همین چند هفته پیش بود که با این خانواده مصاحبه داشتهام و آن روز در مصاحبه از مردم خواسته بود که در مراسم حضور داشته باشند، اما امروز با وجود مجروحیت در این راهپیمایی حاضر شده بود.
راهپیمایی آرام آرام به پایان خود نزدیک میشد و خیابانهای کرمان امروز شاهد حضور پرشوری دیگر از مردم همیشه در صحنه و انقلابی کرمان بود، مردمی که فارغ از سن و سال، دین و آیین به میدان آمده بودند تا به دشمنان اسلام بگویند بکشید مارا ملت ما بیدارتر میشود.