شب نوزدهم ماه مبارک رمضان درحالی گذشت که برخی مادران معتقد بودند؛ کودکان باید با اسباببازیهای خود در این شب حاضر شوند تا صدای مناجات قدرت درک کودکان را قلقلک دهد.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «راه آرمان»؛ احیاء و شب قدر همیشه جذابیتهایی فارغ از بعد معنوی آن داشته، زیرا این لیالی همیشه قدرت انسانسازی، پرورش متعالی روح، افزایش بصیرت و حتی سبب رشد فرهنگ جمعی و محبت بین افراد هم میشود.
هر سال که شبهای قدر برگزار میشوند، همیشه شاهد حضور مادران در کنار فرزندانشان هستیم و البته که جمع زنان همیشه بیشتر از مردان است زیرا کودکان پسر و دختر، مادران را در این زمان همراهی میکنند.
امشب نیز مانند همه شبهای قدر مصلی را برای حضور در مراسم شب نوزدهم انتخاب کردم و راهی مسیر منتهی به مصلای امام علی(ع) کرمان شدم، گرچه حادثه تروریستی سیزده دیماه سال گذشته کام مردم را تلخ کرده بود اما چشم و گوش مردان امنیت را دو برابر از قبل باز کرده است و اینبار حتی برای ورود به مساجد هم باید از گیت بازرسی عبور میکردیم.
به مصلای امام علی(ع) رسیدم، هوا بسیار سرد بود وقتی از ماشین پیاده شدیم شدت سرما را دو برابر احساس کردیم، اما وقتی به گیت بازرسی رسیدم و دست سرد نیروهای امنیت به ما خورد قدر امینت را با حضور افرادی که حتی از یک شب پر فضلیت و مناجات خوانی خود زده بودند و برای آرامش خاطر ما در این سرما ایستاده بودند، را بیشتر درک کردم.
افرادی که در گیت قرار داشتند همه جوانانی بودند که دهه هشتادی نامیده میشدند آنچه بیش از هرچیز خودنمایی میکرد خوشخویی و گفتار شیرین این جوانان امنیتی بود و انگار خودیها را میدیدند اینگونه که احترام میکردند، شبزندهداران را، همین نوع برخوردشان مرا بیشتر مجذوبشان کرد.
از راهرو پیج در پیچ گیت گذر کردم و به داخل مصلای امام علی(ع) شهرستان کرمان رسیدم برعکس بیرون که سرمای هوا استخوان شکن بود اما درون مصلا بسیار گرم بود و صوت الغوث الغوث احیاءکنندگان به گوش میرسید چند فرازی از دعای جوشن کبیر خوانده شده بود.
در بین صفوف حرکت کردم و جایی برای نشستن پیدا کردم و خوب به اطراف نگاه کردم داخل مصلی نیز تعداد خادمان کمتر از نیروهای محافظ امنیت نبود و البته که هر دوساعت با افراد بیرون جابهجا میشدند تا سرما آنان را از پای درنیاورد و چه زیبا بود که افرادی معتقد برای امنیت مردم تلاش میکردند.
نگاهم به سفره هفت سینی که ظهر درنماز جمعه دیده بودم افتاد چه زیبا و هنرمندانه تغییر کرده بود و چهره سیاه به خود گرفته بود و سین نام شهدا در آن نقش بسته بود.
همانگونه که ایستاده بودم نگاهم به دخترکی خیره ماند، فرشی کوچک پهن کرده بود و با خودش هزارسازه آورده بود و سر هم میکرد، کنارش رفتم و از مادرش پرسیدم شب قدر و بازی؟؟ پاسخ مادر جالب بود او میگفت: وقتی بچهها به نظر درحال بازی میآیند، نباید فراموش کرد که همه حواسشان به اطراف جمع است گوششان بیش از هر حسی فعال است.
وی ادامه داد: اینجا دعاها و مناجاتها را قرائت میکنند فرزند من سواد ندارد و آنقدر هم بزرگ نشده لیالی قدر را درک کند بنابراین زود به خواب میرود اما وقتی او با اسباببازیهایش سرگرم است هم حواسش فعال و هم این شب نیز برایش آسانتر درک میشود و البته که قدرت شنواییاش این امکان را برای او فراهم میکند تا دعا را با جان و دل بشنود.
این مادر فهمیده اذعان کرد: قرار گرفتن در محیط مناجات و استغاثه برای بچهها باید جذاب باشد تا بتواند اثر بگذارد البته که حضورشان حتی اگر هم خواب باشند، مفید است و نباید آنان را از حضور در این محیطها منع کرد و به اسم خسته شدن آنها را در خانه گذاشت.
بعد از گفتگو با او دوباره در صفوف میچرخیدم که چشمم به مادری که فرزندش را در آغوش گرفته و با صدای قرائتکننده، مناجات را بلند بلند میخواند او نیز معتقد بود باید گوش فرزندم حتی در خواب صدای مناجات را درک کند. و چهزیبا و دلنشین بود این ارتباط مادر و فرزندی که با هم انس گرفته بود.
مادری خودش به اندازه کافی رنج و مشقت دارد چه اینکه بخواهی هم مادر باشی و هم بندگی برای خداوند متعال کنی، امشب مادران فرزندان خود را در آغوش گرفته و به کارزار تقدیر آورده بودند و البته که برخی آنان را بر تخت پاهای خود خوابانده و خستگی کودک و ناملایمات بیخوابیاش را با تکان دادن گهوراهای پا فرومینشاندند اما از اینکه حتی با این شرایط در برابر خداوند خود هستند بسیار خرسند بودند.
انتهای مصلای امام علی نظرم را جلب کرده و بسیار شلوغ بود همههمهای برای خودش درست کرده بود پس آرام آرام به سمت انتهای مصلی به راه افتادم تا به نقطه تجمع رسیدم جالب بود مهدی آنجا قرار داشت که فرزندان و کودکان را تقبل میکرد و لَختی از ساعت را مربیان با کودکان میگذراندند.
اینجا باید نام و نشانت را ثبت میکرد و بعد کارتی را به گردن فرزندت انداخته و او را به مهد راهی میکردی و مادری حق ورود به مهد را نداشت و اگر کودکی دچار مشکل میشد مربیان با مادر تماس میگرفتند، آنچه جذاب بود محوریت برنامهها با شبهای قدر بود و همه درحال نقاشی و رنگآمیزی همین شب بودند و البته در گوشهای هم لوگوهایی چیده شده بود که پسرها با آن بازی میکردند.
وقتی پرس و جو کردیم فهمیدیم که این مهد را خادمان مصلی با خلاقیت خود راهاندازی کردهاند و حتی برخی جمعهها نیز از کودکان مراقبت و نگهدای میکنند تا مادران اندکی از وقت با ارزش خود را بتوانند برای بندگی و دلدادگی با مخلوق خود بگذرانند.
امشب نیز مانند همه شبها گذشت و البته که کولهبار ما انسانها بیشک از گناهان زدوده شد و بر بار مقدراتش افزوده گشت و اینک توبره سنگین ما برای یکسال آماده است برخی برات کربلا و نجف گرفتند، برخی هم دیدار امامزمانشان را خواستند و برخی دیگر درخواست همسر و فرزند داشتند اما یک دعای مشترک برای همه وجود داشت که یکصدا فریاد میزدند و آن هم عجل علی ظهورک برای امام زمان ولیعصر(عج) بود، باشد که ما نیز چشممان به جمال مهدی فاطمه روشن شود.