تاریخ انتشار :پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۴۷
۰
plusresetminus
روایت خانهِ خشتی پشت صفه عزاخانه کرمان؛

خوشبختی کوتاه بی‌بی سکینه (۱)

اتاق خشتی پشت صفه عزاخانه کرمان، هنوز هم خشت‌خشت فروریخته‌اش خاطراتی از بزرگ‌مردی کوچک در ذهن دارد.
خوشبختی کوتاه بی‌بی سکینه (۱)
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری «راه آرمان»؛ اتاق خشتی پشت صفه عزاخانه کرمان دیگر این روزها بر زمین ایستاده نیست و زلزله سال ۶۰ آن را به تَلی از خاک تبدیل کرده است؛ اما هنوز هم خشت‌خشت فروریخته‌اش خاطراتی از بزرگ‌مردی کوچک در ذهن دارد.

حتی پارچه و کاغذهایی که لای درز دیوارها را پر کرده بود تا جلوی نفوذ سرما را بگیرد همدم درد دل‌های شبانه ننه علی بود.

اگر آن خشت‌ها و کاغذها زبان باز کنند روایت می‌کنند سرنوشت پسرکی را که از کودکی، بزرگ شد و دست روزگار، پاک‌سرشتی مادرش (سکینه پاک‌زاد) و وسعت روحش از او مردی ساخت که رفیق و همدم فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی شد.

علی شفیعی، زاده تابستان است؛ روزی که ننه سکینه دختر یک‌ ساله‌اش را به همسایه می‌سپارد و با شوهرش حسین آقا روانه بیمارستان شیر و خورشید می‌شود تا رفیق روزهای تنهایی‌اش را به دنیا آورد؛ علی چشمان زیبا و درشتی داشت و قد بلندی که بی‌بی سکینه با دیدنش دل‌اش قَنج می‌رفت.

تفاوت تاریخ تولد شناسنامه‌ای علی با روزی که زاده شد به خاطر تعلل چند ماه حسین آقا در گرفتن شناسنامه علی بود؛ به گواه شناسنامه علی ۱۸ آبان ۱۳۴۵ به دنیا آمده است.

سکینه پاک‌زاد زن سیه‌چرده‌ای که اصالتاً اهل کهنوج است، در ۱۰ سالگی به همراه پدر و مادرش به کرمان می‌آید بعد از فوت پدر و مادر تنها می‌ماند و به خانه خانمی به نام زهرا می‌رود تا قالی‌بافی بیاموزد همان‌جاست که بند دل حسین آقا با دیدنش به تار و پود قالی و دستان سکینه گره می‌خورد روزگار روی خوشش را به سکینه نشان می‌دهد.

حالا او سایه مردی را بالای سرش دارد و در خانه میرزا آقاخان پشت صفحه عزاخانه کرمان آشیانه عشق‌شان را بنا می‌گذارند؛ سال بعد نرگس و سال بعدترش علی به دنیا می‌آید و حسین آقا و سکینه غرق خوشبختی و نگاه خدا می‌شوند.

روزگار بر وفق مرادشان می‌گشت تا حصبه، نرگس ۹ ساله (سال ۵۳) را از آن‌ها گرفت؛ داغ از دست دادن فرزند روزگار شیرین‌شان را تلخ کرد و علی که هم‌بازی کودکی‌اش را از دست داده بود آتشی در دل داشت که ننه هم نمی‌توانست خاموشش کند.

چند سال بعد حسین آقا مریض شد، زمین‌گیر شد و بی‌بی سکینه هرچه داشت و نداشت فروخت و خرج دوا و دکتر و خورد و خوراک کرد. حتی زیلوی زیر پایش را فروخت اما عمر حسین آقا به دنیا نبود و یک ماه مانده به انقلاب سایه سر سکینه رفت و این روزها علی تنها همدم مادرش بود.

علی شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله بود.

ادامه دارد...
انتهای خبر/پاکاری https://armanekerman.ir/vdcfjmdyew6dj1a.igiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما