تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۰۵
۰
plusresetminus
با شهدای تروریستی کرمان همراه شوید؛

بقایای مقدس

داخل پلاستیک را نگاه می‌کنی، حالا تقریباً پر شده. دنبال خادم می‌گردی که تحویلش دهی. سرت دور می‌خورد.
بقایای مقدس
به گزارش پایگاه خبری «راه آرمان»؛ خادم پلاستیک دسته‌داری دستت می‌دهد: « تا می‌توانی باقی‌مانده‌هایشان را جمع کن». خم می‌شوی، نمی‌دانی کجای بدن است اما می‌دانی گوشت و پوست است و مال آدمیزاد.

گرمی خونش از دستکش می‌گذرد و انگار با کسی دست داده باشی، دستت گرم می‌شود. ناچار می‌اندازی‌اش داخل پلاستیک.

چند متر جلوتر چیزی روی درخت کاج برق می‌زند. چشم ریز می‌کنی و نمی‌فهمی. می‌روی سمتش. دست دراز می‌کنی، چیزی از ته معده‌ات حرکت می‌کند و به حلقت که می‌رسد عوق می‌زنی، دیگر هیچ‌وقت از دیدن چشم توی ظرف کله‌پاچه خوشحال نخواهی شد.

داخل پلاستیک را نگاه می‌کنی، حالا تقریباً پر شده. دنبال خادم می‌گردی که تحویلش دهی. سرت دور می‌خورد.

خودت را کنار مردی می‌بینی که میان میدان جنگ، پارچه‌ای را پهن کرده و خم شده. انگار در رکوع است. نزدیکش می‌شوی، روی پارچه جلویش شبیه همان چیزهایی را دارد که تو داری. تو نمی‌دانی صاحبان آن چشم‌ها و اعضا چه کسی هستند. نگاه او اما به تک‌تک اعضا و حتی به قطره‌های خون، پدرانه است.

رکوعش تمام می‌شود اما قیام نمی کند. سجده می‌رود. سرش را روی مهر می‌گذارد. روی مهر پیشانی پسر جوان. چهره‌اش را نگاه می‌کنی، آشناست، آرام است، اما حیران.

به خودت می‌آیی. پلاستیک از دستت افتاده کف آب و خون‌های کنار جدول. خودت اما انگار زودتر افتاده‌ای. زانو زده‌ای جلوی بنر پاره‌پاره موکب. نگاهت مانده روی جمله نیمه سوخته‌اش: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله».


مهدیه سادات‌ حسینی
انتهای خبر/ م https://armanekerman.ir/vdcdx90fzyt0os6.2a2y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما