شهید «اسماعیل شهابینژاد» در وصیتنامه خود آورده است: باید برای نجات دین و اسلام خود را در میدان جنگ حاضر کرد.
به گزارش پایگاه خبری «راه آرمان»؛ شهید «اسماعیل شهابینژاد» پانزدهم آبان ۱۳۴۷ در روستای سیاهکوه از توابع شهرستان بافت متولد شد.
او دانشآموز سال چهارم متوسطه بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام در نوزدهم دی ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر جراحات جنگی به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص سال ۱۳۶۷ در زادگاهش به خاک سپرده شد.
در ادامه وصیتنامه شهید «اسماعیل شهابینژاد» از شهدای عملیات کربلای ۵ را مرور میکنیم:
میخواهم اتحادم را در برابر دینم مستحکم سازم
به نام خداوند جهان و با سلام به پیشگاه امام عصر (عج) منجی عالم بشریت و با درود بر مرجع عالیقدر مسلمانان جهان و عرض ادب در برابر آرمان والای شهیدان راه دین و حق و حقیقت و سلام گرم و خالصانه به مردم مسلمان ایران.
و اینک که باید بر این لوح انعکاس تفکر کنم و با این بیان کوچکم آوای حقیقت را نمایان سازم، خود را کوچکتر از آن میبینم که به پیشگاه شما مردم عزیز و دوستان گرامی اظهار وجود کنم. چگونه شما عزیزان را که آگاهید بشارت آخرت دهم اما حق بر آن است که چند سطری تحریر کنم و اتحادم را در برابر دینم مستحکم سازم.
خداوندا تو میدانی که جز راه حق و هدف به سوی تو هیچ آرمانی مرا مژده جنگ با دشمن نمیدهد، مدتها بر ما ظلم کردند، کودکان بیگناه یتیمان محزون و بینوایان زجر کشیده را زیر آتش گلوله به شهادت رساندند به کشورم و به دینم حمله کردند، آیا میتوانم بیحرکت باشم در این میان با خدای خویش عهد و پیمان دوستی میبندم و از او میخواهم که مرا بپذیرد.
عمر را به بیهودگی گذراندهام
و اما پدر و مادر و برادران و عزیزان و دوستانم به حضورتان سلام عرض میکنم و از شما طلب عفو و بخشش دارم، شاید این حقیر از روی نادانی به شما توهین و اهانتی کرده باشم و اما آنچه که خود از وجودم باید برای دوستانم شرح دهم این است...
ای دوستان، حقیر بندهای گنهکار در میان شما عزیزان بودهام و قلبی سیاه و پر از معصیت داشتم اما از خدای خواستم و دعا کردم که مرا در راه خودش و در صراط مستقیم و راه پاکان و نیکان هدایت کند و این بنده گنهکارش که تمام عمر را به بیهودگی گذرانده نجات دهد.
پس دعاکننده سزاوار چنین است تا میتواند باطن خود را منزه کند و آن را از آلودگیها تهی سازد تا دعایش از مرحله گفتار به مقام حال و از مقام حال به لسان استعداد رسد و از ظاهر به باطن سرایت کند و دعایش مستجاب و به مقصدش نائل شود، اما حقیر چنین نبودم و چنین لیاقتی نداشتم.
بر مشکلات زندگی لبخند تمسخرآمیز بزنید
پس کوشش کنید ای دوستان که باطنتان دعا کند و باطنتان طالب باشد تا درهای ملکوت بر قلبتان باز شود و اسرار و رازهای جبروت بر سرتان و ضمیرتان منکشف گردد و کشتی عقلتان در دریای خیرات و برکات به حرکت در آید و به ساحلهای نجات برسد و شما را از گرداب هلاکت نجات بخشد و با دو بال علم و عمل از این سرای تاریک و خانههای هلاکت و بدبختی به عالم انوار پرواز کند.
اما پدر و مادرم نمیدانم چه بگویم، زیرا هرآنچه که من نمیدانم تو بهتر میدانی و آگاهی که در این زمان خداوند ما را مورد امتحان خود قرار داده و میبایست برای موفق شدن در این امتحان کوله بار زندگی بربست و دل از دنیا برکند و برای نجات دین و اسلام خود را در میدان جنگ حاضر نمود.
پدر و مادرم بر مشکلات زندگی لبخند تمسخرآمیز بزنید و خدای ناکرده با رفتار و عملتان قلب دشمنان اسلام را شاد نکنید و امام عزیز و قلب مهدیمان را از خود نرنجانید و همیشه دعا کنید پروردگارا نصرت و یاری خود را از آسمان بر ما دریغ مکن و این کشته را به آنچه خیر است قرار داده و از ستمگران انتقام بگیر.
و آخرین وصیتها به پدر و مادر و هممحلیهایم این است: ای عزیزان از شما میخواهم به خاطر مرگم کارهای خیر مانند ازدواج و سایرکارها را عقب نیندازید و شما پدر و مادر و برادرانم حتما اگر در مراسم خیر دعوت کردند، شرکت فرمایید و لباس سیاه را بعنوان عزاداری برتن نکنید، زیرا دشمنان اسلام شاد میشوند و آخرین وصیت اخلاق در خانواده را رعایت فرمائید.
از برادرانم عاجزانه میخواهم تا آخرین لحظات دست از یاری پدر و مادر برندارید.
عضو شورای اسلامی شهر کرمان با گلایهمندی از نبود فضاسازی در زمینه جمعیت گفت: طبق ماده ۳۲ قانون جوانی جمعیت، شهرداری مکلف بود تبلیغات محیطی و شهری در خصوص ...