تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۲۴
۰
plusresetminus
چند صباحی به اربعین، صدای پای زائران مسیر بهشتی نجف - کربلا به گوش می­رسد. شیعیانی که از خانه پدریشان و از کنار ایوان طلایی که زیباییش عقل را می­زداید
چند صباحی به اربعین
به گزارش راه آرمان  محسن نبی زاده  کارشناس حوزه علمیه ماهان  در یاداشتی پیرامون اربعین بیان کرد: چند صباحی به اربعین، صدای پای زائران مسیر بهشتی نجف - کربلا به گوش می­رسد. شیعیانی که از خانه پدریشان و از کنار ایوان طلایی که زیباییش عقل را می­زداید، چشم را خیره می­کند و قلم را از وصفش عاجز می ­نماید؛ همگام با قدم­های جابر بن عبدالله انصاری و همراه با کاروان آزادگان دشت بلا؛ شیرزنان فاتح میدان، بانوانی که پس از فتح الفتوحی تاریخی در مسیر برگشت به سمت پاره­ های جگر و عزیزان دلشان در حرکت­ اند؛ گام به گام خود را به معشوق خود می­رسانند.

شیرینی وصال به معشوق، دیدن آن خیابان رویایی که حقیقتا تکه
ه­ای از بهشت برین است؛ سختی مسیر و خستگی پیاده­ روی را میشورد و هیجانی دل­ انگیز در جان و تن آدمی به ارمغان می ­آورد که وصف آن محال است و جز به تجربه حاصل نمی­ شود.

اینجا همه هستند؛ زن و مرد و پیر و جوان! مادرانی که اطفال شیرخواره را به آغوش گرفته، بی هراس از بیماری و گرما زدگی و سختی مسیر، راهی مسیر جنون شده­ و شعار حب الحسین یجمعنا سرداده­ اند.

با گوش دل که بشنوی،  صدای  قلب هزاران عاشق جا مانده نیز  در نقطه نقطه مسیر طنین افکن است. عاشقانی که با دیدن صحنه­ های غرور آفرین حسینی؛ با شنیدن صدای حلبیکم یا زوار و  با دیدن دخترکی خردسال که جعبه دستمال کاغذی به دست گرفته و  گوشه های ایستاده و با نگاه کودکانه­ اش، التماس می­ کند که از نذریش برای دختر حسین (ع) استفاده کنند؛ دلشان میشکند و گوهرهایی گران بها از گوشه چشم­ هایشان سرازیر میشود.

 به یاد می­ آورند لحظاتی که در این مسیر، چه عاشقانه­ هایی که سرودند و چه لحظاتی  سپری نمودند و خود را به قافله عشق رسانیدند.

آری هنوز حلاوت تماشای گنبد طلایی سقای حرم، آن هم بعد از چند روز پیاده روی و خستگی را فراموش نکرده­ اند.

زیبایی صحنه­ هایی که جوانان پرشور عراقی، خود را بر روی پای زائران انداخته و با غرور، خاک از پای آنها پاک می­کنند و به چشم میکشند؛ حقیقتا وصف ناشدنی است.

باید رفت و تجربه کرد آن دنیای عجیب را! دنیایی که عالم در انتظارش صبح را شب و شب را صبح می­کند، تا با آمدن حضرت خورشید، این رؤیای صادقانه را تعبیر نمایند.

این ها که آمده ­اند، اگر می­دانستند بعد از تمام شدن سفر، چقدر دلتنگ حال و هوای موکب­ ها می شوند، آرزو می کردند کاش این مسیر تمامی نداشت.

این را فقط کسی می­داند که چندسال طعم چای عراقی موکب ها را چشیده و بطری­ های کوچک آب و لهجه شیرین آن مرد عرب که برای یک شب مهمانی در خانه­ اش چطور خالصانه درخواست میکرد را فراموش نکرده است.

آری این روزها حال جامانده­ ها بسیار وخیم است. خداحافظی­ های دوست و آشنا، شبکه­  های تلویزیون، دیدن عکس­ های دوستان در کنار مضاجع شریفه؛ همگی شده­ اند مذبحی برای جاماندگان این مسیر. جاماندگانی که تمام سال را برای رسیدن به این راه، دعا کردند اما دست بر قضا؛ از قافله عشق جا ماندند.

شاید این روزها؛ روضه نازدانه­ های که او هم در برگشت به کربلا و درگوشه خرابه­ های شام جا ماند، مرحمی باشد بر زخم دوری. شاید قرار است از این دوری­ ها به ما بفهمانند که هنوز عاشق نشده­ ای! مجنون که باشی؛ کوه هم مانع تو نمی­ شود.

شاید باید همچنان دعا کنیم که خدایا ما را مجنون کن، مجنون لیلایی که شیدایی در وصال اوست...


انتهای پیام/ رسول
  https://armanekerman.ir/vdci53azzt1ar52.cbct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما