تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۷
۰
plusresetminus
در آستانه چهارمین سالگرد شهادت سردار دل‎‌ها؛

«طریق‌القاسم» بارانی، معبری برای شستن اشک دل‌سوختگان

درحالی‌که هنوز تا آغاز رسمی هفته مقاومت در کرمان دو روز مانده، اما خیل عاشقان سردار، کرمان را قرق کرده‌ و به فعالیت موکب‌ها سرعت بخشیده است.
«طریق‌القاسم» بارانی، معبری برای شستن اشک دل‌سوختگان
به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی راه آرمان؛ امسال چهارمین مراسم سالگرد شهادت حاج‌قاسم سلیمانی و معبر «طریق‌القاسم» رنگ و بویی تازه‌تر و البته بغض‌دارتری دارد، زیرا هم موکب‌ها و مردم زودتر از هر زمان دیگری خدمت و دیدار را آغاز کرده‌اند.



هنوز دو روز به شروع رسمی مراسم دهه مقاومت در استان کرمان مانده اما بسیاری از مواکب زودتر از موعد فعال شده‌اند، ستاد اسکان استان کرمان محل‌ پذیرایی از میهمانان حاج‌قاسم را اعم از منازل و مدارس را زودتر از موعد مقرر آماده کرده است، زیرا زائران سردار دل‌ها از یک هفته قبل سفر خود را به کرمان آغاز کرده‌اند و با خودروهای شخصی به این شهر پای گذارده‌اند، کرمان اکنون با سردار دل‌ها شناخته می‌شود و جهان امروز این نقطه از مرکز مقاومت را در نقشه خود پر رنگ‌تر می‌بینید.



همین امر سبب شد تا ما هم قدمی در معبر «طریق‌القاسم» بگذاریم و از حال‌وهوای آن خبری بگیریم.



 اذان مغرب را گفتند و راهی گلزار شهدا بین‌المللی کرمان شدیم، شب چادرش را  برسر مردم کرمان پهن کرده بود، هوا سرد شده بود زیرا کویر شبهای سردی دارد؛ باد اندکی وزیدن گرفت و ابرها را با خود جابجا کرد، طبق روال کرمانی‌ها به سمت خانه‌های خود روان شده بودند، زیرا در این شهر شب، دیگر محل کسب‌وکار نیست و برای با خانواده بودن در بستن مغازه‌ها تعلل نمی‌کنند، زیرا برای دورهمی با اهل  عیال خود ارزش بیشتری قائلند.



به گلزار رسیدیم، تدابیر ترافیکی اندیشیده شده بود، مسیرها و معبرهای ورودی‌ و خروجی تعیین شده و راهوران برای مراقبت و کنترل در جایگاه خود قرار گرفته بودند، کارگران، آتش‌نشانان، امدادگران، تأسیساتی‌ها و حتی نیروهای یگان امنیتی، همه و همه برای خدمت‌رسانی حاضر شده بودند و کم‌و‌کسری در خدمت‌رسانی مشهود نبود.



اولین میدان را که رد کردیم، وارد معبر بالایی گلزار شهدا شدیم، همان‌جا که مشرف به کوه است و زمان تدفین پیکر مطهر شهید حاج‌قاسم سلیمانی تماماً سطح آن کوه از مردم پر شده بود و تبدیل به تپه‌ای سیاه پوش شده بود، یادم است آنقدر جمعیت کرمان زیاد بود و شهدای کرمان در مراسم تشییع فزونی یافت که مردم را از دیدن صحنه تدفین محروم کردند و شبانه و همزمان با اذان صبح همچون مادرش فاطمه‌زهرا در دل شب این تدفین صورت گرفت.

از آن روز تاکنون که چهار سال می‌گذرد، مردم کرمان نه‌تنها فراموش نکرده‌اند بلکه روزبه‌روز داغ از دست‌دادن سردار برایشان فزونی یافته‌تر شده و هرکس اسم سردار را حتی اگر برای پرسیدن آدرسی، می‌آورد اول بغض راه گلویش را می‌گیرد و بعد هنجره شروع به ایجاد صوت می‌کند.

در همین افکار بودیم که از کنار اولین موکب که متعلق به مس سرچمه بود، رد شدیم، چای داغ با طعم آویشن را از شیشه ماشین تعارفمان کردند، نوشیدنش حس عجیبی داشت، گویی در حرم مطهر علی‌بن موسی‌الرضا(ع) چای نصیبمان شده است.

استکان چای را با نعلبکی‌اش از همان شیشه به خادم پس دادیم، از کنار موکب مس سرچشمه عبور کرده و وارد میدان اصلی شدیم، تمام تدابیر امنیتی برای زائران اندیشیده شده بود و هر کس قصد ورود به گلزار را که  سردار دل‌ها در آن‌جا دفن بود را داشت باید از گیت‌ها دو مرحله بازرسی می‌شد و خودروی ما هم که عبور کرد، مأمور ناجا برگ مجوز تردد خودرویی و افرادی که داخل آن بودند، با کارت تردد خبرنگاری را خواستند و بعد از بررسی ماشین و صندوق آن اجازه عبور دادند.

از مراحل امنیتی که عبور کردیم ماشین را در گوشه‌ای پارک کردیم، از ماشین که پیاده شدیم باد سردی صورتم را نوازش کرد و  اولین قطرات باران بر گونه‌هایم سُرید، نفسی که کشیدم بازدمش همچون توده ابری کوچک از دهانم خارج شد، سرد بود اما گرمای حضور مردم آن همه سردی را از جلوه‌گری انداخته بود.



جلو رفتم در وسط میدان موکب چادری عشایر با چای آتشین خود میزبان زائران بود، بوی دود همه جا را فرا گرفته بود و زیر باران چای با این طعم آتیشی جذابیت خود را چند برابر کرده بود.

برخی مواکب آغاز به‌کار کرده بودند، بعضی‌ها هم هنوز در آن سرمای شب درحال کار بودند، یکی درحال نصب بنر و دیگری مهیای بالارفتن از ستون برای نصب چراغی بود تا راه را روشن کند، حتی برخی‌هایشان شب قبلش را هم تا صبح بیدار مانده بودند و برای امروز آماده شده بودند.
 
موکب نانوایان ده‌زیار از جمله این‌ها بود طبق گفته مسئول موکب تا صبح بیدار ماندیم و از صبح زود خمیرها را برای پخت روغن‌جوشی(نوعی نان محلی کرمانی ) و نان آماده کردیم، بوی تند روغن و سرخی گونه‌های زنان ده‌زیاری درحال پخت روغن‌جوشی کرمانی قلبمان را لرزاند، این چه عشقی است که زنان را در این سرما برای کاری سخت و طاقت‌فرسا به گلزار کشانده بود؟!



برای این موکب ۴۰ بانو به صورت دو شیفت درحال خدمت بودند و حتی افراد بیشتری نام‌نویسی کرده بودند و چون موکب گنجایش نداشته لیست ثبت‌نامی‌ها را بسته بودند.

هر بار که مدیران کسب و کار استان حرف از مشارکت می‌زنند رتبه زنان را پایین اعلام می‌کنند اما نمی‌دانند زنان کرمانی پا به‌کار هستند و مشارکت را در خدمت به سردار دل‌ها صرف کرده‌اند.



وارد میدان دوم شدم ، باران شدت گرفته بود، معبر «طریق‌القاسم» شلوغ بود و انگار نه اینکه هوا سرد و باران با شدت‌ می‌بارد، زائران خارجی و ایرانی درهم مسیری را طی ‌می‌کردند و باران اشک‌هایشان را می‌شست و گویی بهترین فرصت برای زدودن دل از غم و خالی کردنش از اندوه جانکاه نبودن حاج‌قاسم بود.



برخی موکب‌ها هم هیزم‌های خود را برای آتش‌زدن آماده کرده بودند و برخی دیگر نصب بنرهایی که محتوای فرهنگی داشت، هنوز مانده بود، عکس مقام معظم‌رهبری، خمینی کبیر و حاج قاسم نگین این کارهای فرهنگی بود،  اما مشخص است که هیچ‌کس از اینکه برای خدمت به سردار تلاش ‌می‌کند، ناراحت نبود و عشق به سردار مقاومت سرما، باران و سختی را از بین برده بود.



دست‌هایم یخ زده بود، آنها را نزدیک صورتم بردم و «ها» کردم، کمی در دلم حس سختی کردم اما کارگری، عاشقانه زباله‌هایی را که بر زمین ریخته بودند جمع می‌کرد و زیر لب ذکری می‌خواند مرا شرمنده کرد، عشق و عاشقی برای سردار انگار تمامی ندارد و هر روز که می‌گذرد بر خیل عاشقان آن افزوده می‌شود.



انتهای خبر/ طهماسبی

  https://armanekerman.ir/vdcb5wb89rhbf8p.uiur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما